دردانه عزیز مادردانه عزیز ما، تا این لحظه: 7 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
یکی شدن ما یکی شدن ما ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

دردانه زندگی ما

فرشته دو ماهه ما

سلام دردونه زندگی ما که با اومدنت فصل قشنگی از دفتر روزگار من و بابای مهربونت رو باز کردی... دختر نازم توصیف این روزهای زندگیم خیلی سخته چون اونقدر شیرینه که هیچ واژه ای همتراز باهش نیست..‌ اینکه شب ها چشمای نازت رو ببندی توی چشای من و روزها بازشون کنی و برام بخندی..‌‌ وای خدای بزرگ چه موهبتی!_ برای من نالایق... دختر برگ گلم هرلحظه ازین حس و حال قشنگ برای همه دعامیکنم که نصیبشون بشه توام همیشه در لحظات شادت بیشتر دعاکن... خانومم اینکه به تازگی میتونی فقط به پهلو بچرخی و هرچی گیرت اومد رو سریع بخوری خیلی بانمکه...😄 ازون شیرین تر اینه که وقتی گشنت میشه خیلی هول و سریع دستاتو مشت میکنی و از پشت دستت شروع میکنی زبون زدن😝💋 ای...
19 شهريور 1395

برگشت به خونه ی خودمون

سلام قشنگترین هدیه خدا دخترگلم ببخشید که دیر به دیر برات مطلب میزارم آخه واقعا این روزها وقت نمیکنم ولی خدارو بخاطر این وضعیت هرلحظه شکرمیکنم چون دلیلش فقط حضور زیبای شماست گلم. ۲۵ روز همدان بودیم که بابایاسر مهربون هم اومد پیشمون و چندروزی موند.. تومدتی که باباجونی بود کلی توی همدان چرخ زدیم و خونه فامیل ها دعوت شدیم بعد هم با پرواز برگشتیم مشهد خونه خودمون... بعد این مدت خیلی سختم بود که تنها شم خصوصا که توام بودی و از این می ترسیدم ک از عهدش برنیام اما توکلم بخدا و امام زمانه و مطمئنم زیر لوای اقا امام رضا(ع) می تونیم .. از حق نگذریم که خاله سمیه جونی هم خوب هوامونو داره و همش پیگیره الهی خدا غزلش روحفظ کنه براشون و خاجت رواشون کنه و ا...
4 شهريور 1395
1